و چنان بی تابم ، که دلم می خواهد ...

چه کسی باور کرد جنگل جان مرا ؟

و چنان بی تابم ، که دلم می خواهد ...

چه کسی باور کرد جنگل جان مرا ؟

دل تنگتم ، تو هم به من فکر می کنی ؟

دلم عجیب تنگه برات ! چقددددددددددددددددددددددددر مونده تا مهر !

وقتی من به فکرتم تو هم هستی ؟‌ نمی دونم نمی دونم نمی دونم ! شاید آره شایدم نه


خدایا هرجا هست مواظبش باش :)


یار رب سببی ساز که یارم به سلامت

باز آید برهاندم از بند ملامت


امروز که در دست توام مرحمتی کن

فردا که شوم خاک چه سود اشک ندامت ؟

نظرات 2 + ارسال نظر
مریم 1389/04/08 ساعت 22:00

سلام اگه دقت به نوشتهام کنی منم ازپارسال سرنزدم دنبال مطلب جدیدم تاتغییربدم.دردلم چیزی ست مثل یه بیشه ی نور مثل خواب دم صبح وچنان بی تابم که دلم میخواهم بروم تاته دشت بروم تاسرکوهی دورها اوای است که مرا که مرا که مرا میخواند

مریم 1389/04/13 ساعت 23:17

سلام خوبین زندگی ضرب زمین درضربان دلهاست بهم سربزن خوشحال میشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد