و چنان بی تابم ، که دلم می خواهد ...

چه کسی باور کرد جنگل جان مرا ؟

و چنان بی تابم ، که دلم می خواهد ...

چه کسی باور کرد جنگل جان مرا ؟

سردرد ، کابوس

روز اول - ساعت 1 شب


رو تختم هستم ، شدیدا گرممه و عرق کردم ... از خواب پریدم ! خدایا این چه کابوسیه ؟ سردرد از چند روز پیشه اومده سراغم .


ساعت 3:30 شب


دوباره از خواب می پرم ! انگار یه دینامیت تو سرم منفجر کرده باشن ... دارم دیوونه میشم . میرم تو پذیرایی و سعی می کنم رو کاناپه دراز بکشم .


ساعت 5 شب


با صدای آلارم گوشی پا میشم ، وقته نمازه ... نماز رو می خونم و دیگه نمی تونم بخوابم ! کل روز رو کسل رو کاناپه زل می زنم به تلویزیون ...


روز دوم - ساعت 12:13 شب


تو تخت دارم قلت می زنم تا شاید خوابم ببره ... مست خوابم اما سردرد نمیزاره و معدم هم شروع کرده به سوختن ...


ساعت 1 شب


هنوز نتونستم بخوابم ... سردردم به اوج خودش رسیده ...


ساعت 3 شب


پا میشم میرم سر یخچال ... شیشه آب رو بر می دارم و تا نصفه سر میکشم ! گلوم یخ میزنه ...


دیگه نمی تونم بخوابم ... چرا حالم بده ؟


...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد