-
شمارش معکوس ...
1389/06/09 00:44
۲۲ روز مونده تا رفتن ... میرم تاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا یه مدت !!! دیوونه شدم دارم واسه خودم حرف میزنم لای لاااااای للللللای تو ۲ راهیم ، تو دوراهیه اینکه چیکار کنم !!! وقتی رفتم تظاهر کنم به شاد بودن جلو بقیه ؟ یا خودم باشم و نخندم به هیچکس !!! اما در آخر تلفیقی از این دوتا خواهد...
-
بگوش بودم از اول ...
1389/06/06 22:29
* بگوش بودم از اول که دل به کس نسپارم /// شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم ( بهم ریخته ) ( خوابگاه ) در گوشه ای رو تخت خود نشسته و فکر می کند : من به هوشم تا دل به کس نسپارم اصلا من آدمی نیستم تو این فاز باشم ... آره من تو این فاز نیستم همه چی حله ... این تیکه بالا واسه مصرع اول بود و اما مصرع دوم : انرژیم 6 برابر...
-
[ بدون عنوان ]
1389/05/20 23:29
دارم بجا شام حرص می خورم !!! انگار نه انگار که ما آدمیم باید شام بخوریم ... کلا عصبی شدم ... زود از کوره در میرم ... همشم تقصیر خودمه که میشینم پای گیم و کامپیوتر ... از فردا کم میشینم قول میدم
-
ارتباط دانشگاه و دانشجو با عنوان فیلم ها =))
1389/05/13 15:16
ارتباط دانشگاه و دانشجو با عنوان فیلم ها =)) مردم از خنده :))))))))) دوران قبل از دانشگاه = حسرت قبول شدن در دانشگاه = صعود کنکور = گذرگاه کاماندارا دوران دانشجویی = سالهای دور از خانه خوابگاه دانشجویی = آپارتمان شماره 13 بی نصیبان از خوابگاه = اجاره نشین ها امتحان ریاضی = کشتار بیوجرسی امتحان میان ترم = زنگ خطر...
-
حتی اگه واقعی نباشه ...
1389/05/11 18:23
-
سردرد ، کابوس
1389/05/10 22:59
روز اول - ساعت 1 شب رو تختم هستم ، شدیدا گرممه و عرق کردم ... از خواب پریدم ! خدایا این چه کابوسیه ؟ سردرد از چند روز پیشه اومده سراغم . ساعت 3:30 شب دوباره از خواب می پرم ! انگار یه دینامیت تو سرم منفجر کرده باشن ... دارم دیوونه میشم . میرم تو پذیرایی و سعی می کنم رو کاناپه دراز بکشم . ساعت 5 شب با صدای آلارم گوشی پا...
-
بزرگترین اشتباه زندگیم ...
1389/05/09 11:42
می دونی ! آدم جایز نیست خطا کنه ، ممکنه که خطایی ازش سر بزنه ... وقتی رفتم دانشگاه ... تو همون ترم اول بزرگترین اشتباه زندگیم رو کردم . البته تا عمر دارم تاوانشم می دم و پاش وایسادم . یه بزرگی میگه : وقتی مصیبتی بهتون وارد میشه ، مثل احمق ها سعی نکنین فراموش کنین ، مثل یه مرد صبر کنین !
-
درس زندگی
1389/05/09 00:20
زندگی یه درس داد بهم ... به کسی اعتماد نکن ... حتی به کسایی که ادعای رفاقت و دوستی می کنن ... حتی اونایی که عزیز ترین کس هات هستن ... فقط و فقط خداست که بی منت به خواسته هات نه نمی گه و تورو واسه خودت دوست داره .
-
باز هم می نویسم ! باز هم دلتنگم ...
1389/05/06 19:09
و باز شروعی از یک پایان سرد ... شروعی از لابه لای احساس های سیاه و سفید مغز یک پسر تنها ! یک پارانویا ... حس نیاز به نوازش قطرات باران ، ببار . سجاده مادر بزرگ کنار رادیوی خاک گرفته ، شعمدانی های لب حوض . حرکت نکردن ماهی قرمز های حوض ! انگار ، انگار همه منتظر هستند تا بیایی ... ببار ! سکوت . نگاه سرد و وزیدن بادی خنک...
-
نه خوب نه بد
1389/04/15 17:55
سلام ... و خداحافظ ... یه خداحافظی که نه خوبه نه بد ...
-
دل تنگتم ، تو هم به من فکر می کنی ؟
1389/04/08 10:10
دلم عجیب تنگه برات ! چقددددددددددددددددددددددددر مونده تا مهر ! وقتی من به فکرتم تو هم هستی ؟ نمی دونم نمی دونم نمی دونم ! شاید آره شایدم نه خدایا هرجا هست مواظبش باش :) یار رب سببی ساز که یارم به سلامت باز آید برهاندم از بند ملامت امروز که در دست توام مرحمتی کن فردا که شوم خاک چه سود اشک ندامت ؟
-
قرار نبود اینجوری بشه !
1389/04/05 16:26
هی زندگی ... چی ساختی ازم ؟ قرار نبود اینجوری بشه ... قرار نبود من به این زودی دل بدم به کسی قرار نبود مثل بقیه دل ببندم و زخم بخورم از بی مرامی یکی دیگه ! بعد بیام حرفای تکراری بزنم ... قرار نبود نزار بیشتر از این دلم برنجه نجاتم بده از این شکنجه بیا پیرهن عشقو تنم کن توی تاریکی ها روشنم کن منم و غرور تیکه پاره منم و...
-
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااام >:D<
1389/04/04 13:40
وای خدا نمی دونی چقدر دلم تنگ شده بود واسه وبلاگم داشتم پستای قبلیمو می خوندم الان یک سال و خورده ای گذشته اما می خوام باز بنویسم آقایون خانوما ! دانشگاه قبول شدم دوران سرد و بی روح کنکور گذشت اما راستشو بخواین از چاله در اومدم افتادم تو چاه !!! دانشگاه قبول شدم یه جای دووووووور ! وسط کویر خدا رو شکر جا افتادم اونجا...
-
آره ! دهنم بوی شیر میده !
1388/07/27 18:51
خسته ام ... از این زندگی مسخره ... یعنی هیچ خوشی نیست ؟ دریغ از یک نقطه نور ... آسمون دلم رو وقتی شبا نگاه می کنم دلم می گیره ... تو شبام ستاره نیس ! نه جرات خودکشی دارم نه می تونم این وضع رو تحمل کنم ... آی خدا ببین بریدم !!! من آسمونی نیستم معنی اینا رو بفهمم ، بسه ... شدم سنگ زیر آسیاب ... خرد میشم و از بین میرم...
-
حرفای خدا (۶)
1388/07/23 21:38
____________________________________ چـه خیـال کـرده ای ؟! من مهربان تر از آنـم که تـو را بـبخـشـم ، بـعـد رســوایــت کــنم . ____________________________________
-
حرفای خدا (۵)
1388/07/23 10:55
____________________________________ بــیـــــش از ایــــــــن آزارم مــــده و بـــه روزگـار نـاسـزا مگـو ... روزگـــار مــنــم ! ____________________________________
-
حرفای خدا (۴)
1388/07/22 18:41
____________________________________ کـــــــــــاش مـیـدانــسـتـی کــه اگــر وجـبــی بـه سـوی من بیایی به اندازه ی دو گام بلنـد به سویت نزدیک می شوم و هرگاه دوگام بلند به سوی من برداری به قدر تاختن اسبی به سویت خواهم شتافت ! ____________________________________
-
حرفای خدا (۳)
1388/07/22 11:26
____________________________________ و مــــــن هـمنشـیــن تـوام ثــانـیـه ای کـه در فکــر مـنـی ! ____________________________________
-
حرفای خدا (۲)
1388/07/21 16:10
____________________________________ در نعمت و سلامت بـــه یـــادم بـــاش در سخـتـی و تـنهـایـی به یــــادت خــواهــــم بــــود ____________________________________
-
حرفای خدا (1)
1388/07/19 19:20
تو چند تا پست آینده می خوام از حرفای خدا بگم که با ما حرف زده ... ____________________________________ بـــر مـن پـــشـت کـرده ای در حالی که اگر می دانستی چـــقـــدر دوســـــتــــت دارم و چــقـــدر چــشــــــم بـــــراه آمـدنـت هـستـم بند بند وجـودت از شدت شــوق پاره می شــــد ! ____________________________________...
-
چقدر بی حیا ؟!
1388/07/18 11:32
چقدر بعضی دخترا بی حیا شدن این دختر طبقه چهارمی هست ... امروز دوست پسرش اومده بود دم در با پراید ببین به کجا رسوندن کارو !!! اصلا به من چه ... ما نه سر پیازیم نه تهش تو این دوره و زمونه آدم باید خودشو سفت بچسبه فقط خنده بر لب می زنم تـا کس نداند درد مـن ور نه این دنیا که ما دیدیم خندیدن نداشت
-
به افتخار با مراماش
1388/07/16 22:08
سینا تو این همه سال رفیق مثلت پیدا نکردم ... خاکی ! بی غل و قش ... مثل خودم تنهایی و بریدی از هر چی فامیل انگار من و توام و تو منی تریپت همونه که باید باشه و تو بند خیلی چیزا که دوست ندارم نیسی ... نمی دونم منم رفیق خوبی بودم برات یا نه !!! حتی نمی دونم که اینو می خونی یا نه ... که مطمئنم نمی خونی و نمی تونی که بخونی...
-
تنها می ذارمت و میرم ...
1388/07/14 21:46
با توام ... آره تو روزگارم رو سیاه کرده بودی ! اما دیگه تموم شد اون روزا دیگه بهت وابسته نیستم می ذارمت کنار تا تنها بمونی ... اگرچه سخته ترک کردنت اما من می تونم !!! امروز سومین روزه که ترکت می کنم ، احساس بهتری ندارم اما راضی ام ... خدا با منه فقط این مهمه فقط همین !!! وقتی مطمئنم یکی از اون بالا هوامو داره دیگه...
-
اونقـدر بـی رنگـم کـه شفـافـم !
1388/07/11 13:24
خیلی وقت بود درباره این ماجرا فکر می کردم ! وقتی تصمیم گرفتم تو وبلاگ دربارش بنویسم اول گفتم بی خیال من نمی خوام از این حرفا بزنم اما بعدش به خودم زور کردم که بنویسم تو جریان انتخابات من کاملا بی طرف بودم ... از هر دو طرف تنفر داشتم ... نه الان از وضع فعلی راضی هستم نه از این جنبش سبز خوشم میاد ! درباره فقر عمومی و...
-
یک نقطه بیش فرق "رحیم" و "رجیم" نیست
1388/07/10 11:03
از باغ میبرند چراغانیات کنند تا کاج جشنهای زمستانیات کنند پوشاندهاند "صبح" تو را "ابرهای تار" تنها به این بهانه که بارانیات کنند یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند این بار میبرند که زندانیات کنند ای گل گمان مبر به شب جشن میروی شاید به خاک مردهای ارزانیات کنند یک نقطه بیش فرق...
-
ویندوز سون و دیگر هیچ !
1388/07/09 17:25
بالاخره بعد از سالیان متمادی از این XP دل کندم اما لحظه های آخر که داشتم آخرین Restart رو می دادم یهو بغض گلومو گرفت و مانیتور رو در آغوش کشیدم تا آخرین وداع رو با XP انجام بدم ! دور از شوخی XP ویندوزی بود که مدت خیلی زیادی رو بورس بود و هنوزم تو ایران هست تا قیامت با 3g رم و cpu 5400 dual تو اولین روز که یکبار هنگ...
-
قالب جدید مبارک !
1388/07/08 15:44
قالب جدید مبارک ! گفتم واسه دست گرمی یه قالب جدید بزارم امیدوارم خوشتون بیاد
-
آدم اینجا تنهاست !
1388/07/07 22:31
آدم اینجا تنهاست و در این تنهایی ، سایه نارونی تا ابدیت جاری است ! به قول محسن می گه که : تنها نبودم حتی یک دقیقه با تنهایی که بهترین رفیقه پاورقی :محسن = چاووشی
-
کابوس تنهایی
1388/07/05 20:16
شومینه روشنه و من از گرمایی که بهم هدیه می کنه پلکام سنگین شده ... سیلی سوزناک باد مهیبی شوکه ام می کنه ! چشمام رو باز می کنم و خودم رو وسط یه جنگل پوشیده از برف میبینم ! اونقدر باریده که حتی به سختی میشه راه رفت ... درختا خشکیدن و فقط صدای بادی که بین شاخه ها میپیچه به گوش میرسه ... راستی اینجا کجاست ؟ م م م من الان...
-
گذشته های سیاه !
1388/07/04 09:45
گذشته های سیاه حتی بعد از سال ها آدمو به قعر رنج و درد می کشه حتی اگه بخوای فراموشش کنی ... دوران سیاه زندگی من دوران راهنمایی بود ! دورانی که همه ۳ سالشو تو یه مدرسه مثل زندانی گذروندم و فقط به دلیل اینکه از معاون مدرسه خوشم میومد همه نسبت بهم بد گمان بودن ... اون سال ها گذشت ... دیشب صمیمی ترین رفیقم برگشته میگه...