م.گ یکی از دوستام وقتی وبلاگو دید و اولین پست رو خوند گفت : (( مرتضی حوصله داریا ! ))
رفتم تو فکر ... بعد به خودم گفتم راست میگه دیگه ! چی میگی مرتضی ؟ حرف حسابت چیه ؟ اصلا داری اینارو میگی که چی ؟! خوب بگو چرا اینجا ؟ چراااااااااا ؟
بی خیال
امروز صبح که از خواب پا شدم قبل از هر چیزی بازم آثار مخرب این کنکور لعنتی آزارم داد ! یکی نیس بگه بابا بزار صبح شروع بشه !!! من از خواب پا بشم ... بعد
چجوری میشه بد اخلاق نبود و روز رو خوب شروع کرد با این وضعیت ؟ وقتی هنوز دست و صورتت رو نشستی می ری تو فکر که جوابا بیاد چی میشه ؟ کجا قبول میشم ؟ کاش روزانه نمی زدم و هزار فکر دیگه که اصلا شایدم تو آینده اتفاق نیافته !!!
خلاصه صبح اول صبح ، از خوابگاه و شهریه هر ترم گرفته تــــــــــــــــــا به اینکه اگر بمونه سال بعد چقدر از وقتو از دست دادم فکر می کنم و اعصابم بهم میریزه
صبحی که اینجور شروع بشه ظهر و عصر و شبش معلومه دیگه
به کوری چشم همه حسودا باید بگم که اتفاقا بقیه روز کاملا خوب بود